تعظیم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ردن، خَم شدن، کمر دوتاکردن، کُرنش کردن، مؤدب بودن، احترام نشان دادن تسلیم شدن، توافق کردن زمین بوسیدن
تعظیم کردنلغتنامه دهخداتعظیم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقیر نمودن و احترام کردن . (ناظم الاطباء). بزرگداشت . بزرگ داشتن : شاه دید او را و بس تعظیم کردمخزن زر را بدو تسلیم کرد. مولوی .|| سلام با کرنش کردن . (ناظم الاطباء). دوتا شد
تعظیم کردنلغتنامه دهخداتعظیم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقیر نمودن و احترام کردن . (ناظم الاطباء). بزرگداشت . بزرگ داشتن : شاه دید او را و بس تعظیم کردمخزن زر را بدو تسلیم کرد. مولوی .|| سلام با کرنش کردن . (ناظم الاطباء). دوتا شد
عَزَّرُوهُفرهنگ واژگان قرآناو را با احترام و تعظيم ياري دادند(تعزير همان نصرت است ، البته نصرت توأم با تعظيم )