تعکبشلغتنامه دهخداتعکبش . [ ت َ ع َ ب ُ ] (ع مص ) درآویختن شاخ با خار درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعکبسلغتنامه دهخداتعکبس . [ ت َ ع َ ب ُ] (ع مص ) بر هم نشستن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر هم نشستن بعضی بر بعض دیگر. (از اقرب الموارد). || تراکم چیزی . (از اقرب الموارد).
درآویختنلغتنامه دهخدادرآویختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . معلق نمودن . (ناظم الاطباء).انشاب . تعلیق . (دهار) (المصادر زوزنی ) : به هر جای دیبا درآویختندهمه کوی و برزن درم ریختند. فردوسی .لاله به شمشاد برآمیختندژا