تغاضیلغتنامه دهخداتغاضی . [ ت َ ] (ع مص ) بیخبری نمودن از کسی و تغافل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغافل از کسی . (از اقرب الموارد). || پلک را بر یکدیگر گذاشتن چنانکه چیزی مشاهده نگردد. (از اقرب الموارد).
تغدیلغتنامه دهخداتغدی . [ ت َ غ َدْ دی ] (ع مص ) چاشت خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طعام صبح خوردن . (آنندراج ).
تغذیلغتنامه دهخداتغذی . [ت َ غ َذْ ذی ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) : شوهر زن را میکشت و می جوشانید و با اجزا و اعضاء او تزجی و تغذی میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 327). || مطاوع تغذیه . (از اقرب
متغاضیلغتنامه دهخدامتغاضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بی خبری نماینده و تغافل کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغاضی شود.
غفلت کردنلغتنامه دهخداغفلت کردن . [ غ َ / غ ِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غافل بودن . غفلت ورزیدن . غفلت داشتن . تغاضی . (منتهی الارب ). رجوع به غفلت و غفلة شود : آن دیگری که تحرزی داشت ... با خود گفت غفلت کردم . (کلیله و دمنه ).
متغاضیلغتنامه دهخدامتغاضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بی خبری نماینده و تغافل کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغاضی شود.