تفاحتانلغتنامه دهخداتفاحتان . [ ت ُف ْ فا ح َ ] (ع اِ) سرهای هر دو ران نزدسرین . (منتهی الارب ). به صیغه ٔ تثنیه دو سر استخوان فخذ نزدیک سرین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفاحةلغتنامه دهخداتفاحة. [ ت ُف ْ فا ح َ ] (ع اِ) یکی سیب . (از منتهی الارب ). واحد تفاح . (از اقرب الموارد). واحد تفاح یعنی یک سیب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاح شود. || سر استخوان فخذ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاحتان شود.