تفوق یافتنلغتنامه دهخداتفوق یافتن . [ت َ ف َوْ وُ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن . غلبه یافتن . فایق شدن . رجوع به تفوق و دیگر ترکیبهای آن شود.
تفوق یافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. استیلایافتن، غلبه کردن، مسلط شدن، تسلط یافتن ۲. برتری یافتن، پیشی گرفتن، اولویت یافتن، رجحان یافتن
تفوقلغتنامه دهخداتفوق . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فواق فواق مکیدن بچه شیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشیدن چیزی بعد چیزی . (از اقرب الموارد). || فواق به فواق دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنند
تفویقلغتنامه دهخداتفویق . [ ت َ ] (ع مص ) تیر را فوق کردن و فوق تیر بر زه کمان نهادن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سوفار ساختن تیررا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فوق قرار دادن تیر را. (از اقرب الموارد). || فواق فواق خورانیدن شیر، فصیل را. و فی الحدیث علی : و ان بنی امیه ل
طفوقلغتنامه دهخداطفوق . [ طُ ] (ع مص ) کردن گرفتن . (منتهی الارب ). شروع کردن . آغازیدن . در کاری ایستادن . (زوزنی ). شروع کردن چیزی . || نزدیک شدن . (منتخب اللغات ).
outnumberدیکشنری انگلیسی به فارسیبیش از حد، افزون بودن بر، از حیی شماره بیشتر بودن، با تعداد زیادتر تفوق یافتن بر
outnumberedدیکشنری انگلیسی به فارسیبیش از حد، افزون بودن بر، از حیی شماره بیشتر بودن، با تعداد زیادتر تفوق یافتن بر
تفوقلغتنامه دهخداتفوق . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فواق فواق مکیدن بچه شیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشیدن چیزی بعد چیزی . (از اقرب الموارد). || فواق به فواق دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنند
تفوقدیکشنری فارسی به انگلیسیadvantage, ascendancy, ascendency, dominance, domination, excellence, mastery, predominance, preeminence, primacy, priority, superiority, supremacy
متفوقلغتنامه دهخدامتفوق . [ م ُ ت َ ف َوْ وِ ] (ع ص ) برتر از دیگران . بالاتر از اقران خود : چون پدرش از این شیوه عاری بود پسر بدین تلبیات و تزلیقات در جنب او عالمی متفوق مینمود. (جهانگشای جوینی ). || بچه که فواق فواق مکد شیر را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی ا
تفوقلغتنامه دهخداتفوق . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فواق فواق مکیدن بچه شیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشیدن چیزی بعد چیزی . (از اقرب الموارد). || فواق به فواق دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنند