ثقبةلغتنامه دهخداثقبة. [ ث ُ ب َ ] (ع اِ) سوراخ کوچک . سولاخ . (زمخشری ) : دو دیده همچون ثقبه گشاده ام شب و روزولیک بی خبر از آفتاب و از مهتاب . مسعود.ج ، ثُقَب . و ثُقب . || ثقبه ٔ اعور . (طب ). || ثقبه ٔ اعور زبان . (طب ). || ثقب
ثقبةلغتنامه دهخداثقبة. [ ث َ ق َ ب َ ] (اِخ ) کوهی است بین حراء و مکه و در زیر آن مزارع است . (مراصد الاطلاع ).
تقبیحلغتنامه دهخداتقبیح . [ ت َ ] (ع مص ) آشکار کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زشت کردن . (دهار). قباحت و زشتی کار. (ناظم الاطباء) : گرد تقبیح ملت و نفی حجت مخالفان میگشتند. (کلیله و دمنه ). گفت اگر قربتی یاب
تقبیةلغتنامه دهخداتقبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) آراستن و آماده کردن سامان چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعبیة. (اقرب الموارد). || ستم کردن برکسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قبا ساختن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تکبیعلغتنامه دهخداتکبیع. [ ت َ ] (ع مص ) نیک بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
وبخدیکشنری عربی به فارسیسرزنش کردن , تنبيه کردن , شديدا ~انتقاد کردن , گله کردن از , غرغرکردن , تقبيح کردن , سخت مورد انتقاد قرار دادن , نکوهش کردن , ملا مت کردن
تقبیحلغتنامه دهخداتقبیح . [ ت َ ] (ع مص ) آشکار کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زشت کردن . (دهار). قباحت و زشتی کار. (ناظم الاطباء) : گرد تقبیح ملت و نفی حجت مخالفان میگشتند. (کلیله و دمنه ). گفت اگر قربتی یاب
تقبیحلغتنامه دهخداتقبیح . [ ت َ ] (ع مص ) آشکار کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زشت کردن . (دهار). قباحت و زشتی کار. (ناظم الاطباء) : گرد تقبیح ملت و نفی حجت مخالفان میگشتند. (کلیله و دمنه ). گفت اگر قربتی یاب