تقربلغتنامه دهخداتقرب . [ ت َق َرْ رُ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (دهار). نزدیکی جستن بچیزی و چنین است تقرب الی اﷲ تعالی بشی ٔ؛ یعنی نزدیکی جست بخدای بوسیله ٔ آن چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن و نزدیکی جستن .(آنندراج ) : شرمم می آید که او ر
تقریبلغتنامه دهخداتقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من افعا
تکربلغتنامه دهخداتکرب . [ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) کرابه چیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و کرابه بالضم ، خرما که از بیخ شاخ چینند بعد درو. (آنندراج ).
تکریبلغتنامه دهخداتکریب . [ ت َ ] (ع مص ) کرب بستن بر دلو. || خرمای کرابه خوردن . || به بانگ آوردن نان پزکریب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کشت کردن در زمین بی آب و گیاه . (از اقرب الموارد). رجوع به کریب شود.
تقریب زدن 1approximate 1واژههای مصوب فرهنگستانبه دست آوردن نتیجهای که دقیق نیست، ولی برای منظور معینی به اندازۀ کافی به نتیجۀ درست نزدیک است
تقریب زدن 2approximation 2واژههای مصوب فرهنگستانشیوهای برای به دست آوردن نتیجهای که دقیق نیست، ولی برای منظور معینی به اندازۀ کافی به نتیجۀ درست نزدیک است
تقریبلغتنامه دهخداتقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من افعا
تقریبفرهنگ فارسی عمید۱. نزدیک کردن؛ نزدیک گردانیدن.۲. نزدیک بودن.۳. [قدیمی] نوعی دویدن اسب؛ چهارنعل.
تقریبapproximation 1واژههای مصوب فرهنگستاننتیجهای که دقیق نیست، ولی برای منظور معینی به اندازۀ کافی به نتیجۀ درست نزدیک است
تقریبفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نزدیک کردن . 2 - چهار نعل تاختن اسب . 3 - قربانی کردن .
تقریبلغتنامه دهخداتقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من افعا
تقریبفرهنگ فارسی عمید۱. نزدیک کردن؛ نزدیک گردانیدن.۲. نزدیک بودن.۳. [قدیمی] نوعی دویدن اسب؛ چهارنعل.
بتقریبلغتنامه دهخدابتقریب . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) تقریباً. (ناظم الاطباء). || با حرکت تقریب که نوعی است از حرکات اسب . رجوع به تقریب شود : همی راندم فرس را من بتقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن .منوچهری .
تقریبapproximation 1واژههای مصوب فرهنگستاننتیجهای که دقیق نیست، ولی برای منظور معینی به اندازۀ کافی به نتیجۀ درست نزدیک است