تقصیرکارلغتنامه دهخداتقصیرکار. [ ت َ ] (نف مرکب ) مقصر و آنکه دارای گناه و تقصیر باشد و آنکه سهو و غفلت کرده باشد. (ناظم الاطباء). تقصیردار.
خطاکارفرهنگ مترادف و متضادبزهکار، خاطی، گنهکار، گناهکار، تقصیرکار، خلافکار، مجرم، مخطی، مقصر ≠ درستکار
باگناهلغتنامه دهخداباگناه . [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: با+ گناه ) مجرم . مقصر. تقصیرکار. بزهکار : بجان شرمگین نزد شاه آمدندجگرخسته و باگناه آمدند. فردوسی .تویی باژخواه و منم باگناه نخواهم که خوانی مرا نیز شاه .