تقليددیکشنری عربی به فارسیتقليد , پيروي , چيز تقليدي , بدلي , ساختگي , جعلي , جعل هويت , نقش ديگري را بازي کردن , رسم , سنت , عقيده موروثي , عرف , روايت متداول , عقيده رايج , سنن ملي
تقلدلغتنامه دهخداتقلد. [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص ) در گردن خویش کردن گردن بند. (تاج المصادر بیهقی ) (از آنندراج ). قلاده پوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در گردن خویش کردن کار. (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). برگردن خود کاری گرفتن و پیروی و تعهد. (غیاث اللغات ) (آ
تقلیدلغتنامه دهخداتقلید.[ ت َ ] (ع مص ) در گردن کردن کار و قلاده . (تاج المصادر بیهقی ). قلاده در گردن کسی انداختن و از آنست کار در عهده کسی کردن ، یقال : قلده العمل . (منتهی الارب ). گردن بند در گردن انداختن و کار بعهده ٔ کسی ساختن و بر گردن خود کار بگرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تفویض ک
تکلدلغتنامه دهخداتکلد.[ ت َ ک َل ْ ل ُ ] (ع مص ) درشت و سطبر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکلیدلغتنامه دهخداتکلید. [ ت َ ] (ع مص ) بر یکدیگر فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقلیدلغتنامه دهخداتقلید.[ ت َ ] (ع مص ) در گردن کردن کار و قلاده . (تاج المصادر بیهقی ). قلاده در گردن کسی انداختن و از آنست کار در عهده کسی کردن ، یقال : قلده العمل . (منتهی الارب ). گردن بند در گردن انداختن و کار بعهده ٔ کسی ساختن و بر گردن خود کار بگرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تفویض ک
تقلیدآبادلغتنامه دهخداتقلیدآباد. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو است که در بخش شهرستان ارومیه واقع است و 200 تن سکنه دارد و محصول آنجا غله و چغندر و توتون و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تقلیدآبادلغتنامه دهخداتقلیدآباد. [ ت َ ] (اِخ )دهی از بخش زرند در شهرستان ساوه است که 526 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غله و پنبه و بن شن و چغندر قند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
تقلیدیلغتنامه دهخداتقلیدی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به تقلید. (ناظم الاطباء). پیرو. مقلد. کسی که بی تعقل و تأمل دنباله روی از دیگری کند : مپذیر قول جاهل تقلیدی گرچه بنام شهره ٔ دنیا شد. ناصرخسرو.از آن حکیم ، چو تقلیدی این سخ