تقمیعلغتنامه دهخداتقمیع. [ ت َ ] (ع مص ) سری برگرفتن از غوره خرما و جز آن ، یقال : قمع البسرة؛ اذا انقلع قمعها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
تیکمهلغتنامه دهخداتیکمه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه درسی است که در بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع است و 322 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تقمحلغتنامه دهخداتقمح . [ ت َ ق َم ْ م ُ ] (ع مص ) سر برداشتن . (زوزنی ). سر برآوردن شتر و بازایستادن از آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
برگرفتنلغتنامه دهخدابرگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس که می آمد یکی برمی گرفت . (قصص الانبیاء ص 57). پادشاه کتاب