تکؤدلغتنامه دهخداتکؤد. [ ت َ ک َءْ ءُ ] (ع مص ) تکلف نمودن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سختی و رنج کشیدن . || دشوار شدن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقوتلغتنامه دهخداتقوت . [ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) خورش ساختن ، یقال : فلان یتقوت بکذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوردن : تقوت به و اقتات به اقتیاتاً؛ اکله . (از اقرب الموارد). قوت گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
تقوضلغتنامه دهخداتقوض . [ ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) بیفتیدن خانه و برکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ویران شدن بنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منهدم شدن خانه . (از اقرب الموارد). رجوع به انقیاض شود. || آمد وشد نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||
تقویتلغتنامه دهخداتقویت . [ ت َ وِ ی َ ] (ع مص ) تقویه . استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی . (ناظم الاطباء). نیرومند کردن . نیرو دادن . نیرو بخشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توانایی دادن و توانا کردن : بی تربیت طبیب
تقویدلغتنامه دهخداتقوید. [ ت َ ] (ع مص ) کشیدن ستور و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
strengthenدیکشنری انگلیسی به فارسیتقویت، قوی کردن، محکم کردن، تشدید کردن، نیرومند کردن، تقویت دادن، تقویت یافتن، تحکیم کردن
augmentingدیکشنری انگلیسی به فارسیتقویت، افزودن، تقویت کردن، زیاد کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن
تقویتلغتنامه دهخداتقویت . [ ت َ وِ ی َ ] (ع مص ) تقویه . استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی . (ناظم الاطباء). نیرومند کردن . نیرو دادن . نیرو بخشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توانایی دادن و توانا کردن : بی تربیت طبیب
تقویتreinforcementواژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] 1. فرایندی در شرطیسازی کنشگر که در آن بسامد یا احتمال وقوع یک پاسخ با یک محرک مشخص نسبت مستقیم دارد 2. در شرطیسازی کلاسیک، حضور محرک غیرشرطی پس از محرک شرطی [زبانشناسی] افزایش مؤلفههای معنایی یا صوری عناصر واژگانی
تقویتلغتنامه دهخداتقویت . [ ت َ وِ ی َ ] (ع مص ) تقویه . استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی . (ناظم الاطباء). نیرومند کردن . نیرو دادن . نیرو بخشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توانایی دادن و توانا کردن : بی تربیت طبیب
برنامۀ تقویتschedule of reinforcement, reinforcement scheduleواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای در شرطیسازی که معین میکند چه مواردی از پاسخ تقویت شود
تقویتreinforcementواژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] 1. فرایندی در شرطیسازی کنشگر که در آن بسامد یا احتمال وقوع یک پاسخ با یک محرک مشخص نسبت مستقیم دارد 2. در شرطیسازی کلاسیک، حضور محرک غیرشرطی پس از محرک شرطی [زبانشناسی] افزایش مؤلفههای معنایی یا صوری عناصر واژگانی