تقوملغتنامه دهخداتقوم . [ ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) راست شدن . (آنندراج ) (اقرب الموارد). یقال : قومته فتقوم ؛ عدلته فتعدل . (اقرب الموارد) : زان گشت نصیرالدین لایق لقب توکز تو علم نصرت دین راست تقوم . سوزنی .رجوع به تقویم شود.
تکویملغتنامه دهخداتکویم . [ ت َ ](ع مص ) توده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). توده توده کردن خاک را و بلند کردن سر توده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقویمفرهنگ فارسی عمید۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.⟨ تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروز
تقویملغتنامه دهخداتقویم . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوتر راست کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). راست نمودن . (غیاث اللغات ). تعدیل چیزی . (از اقرب الموارد). راست داشتن . (از ک
almanacدیکشنری انگلیسی به فارسیهفتگی، سالنامه، تقویم نجومی، تقویم سالیانه، نشریهء اطلاعات عمومی، مجموعه
ephemeridesدیکشنری انگلیسی به فارسیکوتاه مدت، جدول نجومی، تقویم نجومی، دفتر یادداشت روزانه حرکت ستارها
تقویمفرهنگ فارسی عمید۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.⟨ تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروز
تقویملغتنامه دهخداتقویم . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوتر راست کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). راست نمودن . (غیاث اللغات ). تعدیل چیزی . (از اقرب الموارد). راست داشتن . (از ک
خط تقویملغتنامه دهخداخط تقویم . [ خ َطْ طِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی است بنزد ارباب هیئت که از مرکزعالم بیرون آید و بمرکز کواکب می گذرد و بسطح فلک اعلی پایان می یابد. (یادداشت بخط مؤلف ). خط تقویمی .
احسن تقویملغتنامه دهخدااحسن تقویم . [ اَ س َ ن ِ ت َق ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکوتر راست کردنی . || روی خوب . || راست قامت : لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم . (قرآن 4/95). بهترین تعدیل . نیکوتر ترکیب . (تفسیر ابوالفتوح ).بخط احسن ت
جدول تقویملغتنامه دهخداجدول تقویم . [ ج َدْ وَ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط تقویم است . (از آنندراج ) : شود ز جدول تقویم کهنه آب روان کند رطوبت امسال اگر اثر در پار.کلیم (از آنندراج ).
تقویمفرهنگ فارسی عمید۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.⟨ تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروز
احسن التقویمفرهنگ فارسی عمیدنیکوترین شکل. Δ مٲخوذ از قرآن کریم: لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقویم (التین، ۴).