تلافی کردنلغتنامه دهخداتلافی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جبران کردن . پاداش دادن . جزا و عوض دادن . برطرف کردن : و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و اداء حق الهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش ک
تلافی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) افی کردن، عیناً پس دادن، قصاصکردن، اعاده کردن، برگرداندن، جبران کردن، مجازات کردن
تلافی کردنگویش اصفهانی تکیه ای: talâfi bekeri طاری: telâfi kard(mun) طامه ای: telâfi kardan طرقی: tölâfi vâkardmun کشه ای: tolofi vâkardmun نطنزی: telâfi kardan
تلافی کردنگویش خلخالاَسکِستانی: talâfi âkard.e دِروی: avaz bar.ši.en شالی: talfi âkard.an کَجَلی: avaz abar.šiy.an کَرنَقی: talâfi âkard.an کَرینی: avaz baršiy.an کُلوری: tâlâfi âkrd.an گیلَوانی: talâfi âkârd.i لِردی: talâfi kard.an
تلافیلغتنامه دهخداتلافی . [ ت َ ] (ع مص ) وادریافتن . (دهار). دریافتن . (مجمل اللغة). رسیدن و دریافتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دریافتن و بدست آوردن .(غیاث اللغات ). تدارک ، یقال : تلافیت التقصیر و هذا امر لایتلافی و تقول جاء بالعمل المتنافی ثم لم یتعقبه بالتلافی . (اقرب
تلافیدیکشنری فارسی به انگلیسیanswer, payoff, quid pro quo, reciprocation, repayment, reprisal, retaliation, return, tit for tat
تلافیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتقام، تقاص، جبران، جزا، خونخواهی، سزا ۲. تاوان، غرامت ≠ عفو، جبران کردن
جبرانفرهنگ فارسی عمیدتلافی.⟨ جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.
تلافیلغتنامه دهخداتلافی . [ ت َ ] (ع مص ) وادریافتن . (دهار). دریافتن . (مجمل اللغة). رسیدن و دریافتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دریافتن و بدست آوردن .(غیاث اللغات ). تدارک ، یقال : تلافیت التقصیر و هذا امر لایتلافی و تقول جاء بالعمل المتنافی ثم لم یتعقبه بالتلافی . (اقرب
تلافیدیکشنری فارسی به انگلیسیanswer, payoff, quid pro quo, reciprocation, repayment, reprisal, retaliation, return, tit for tat
تلافیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتقام، تقاص، جبران، جزا، خونخواهی، سزا ۲. تاوان، غرامت ≠ عفو، جبران کردن
متلافیلغتنامه دهخدامتلافی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) رسنده و دریابنده ٔ چیزی . (آنندراج ). آن که دریافت میکند و می یابد چیزی را. (ناظم الاطباء). رجوع به تلافی شود.
تلافیلغتنامه دهخداتلافی . [ ت َ ] (ع مص ) وادریافتن . (دهار). دریافتن . (مجمل اللغة). رسیدن و دریافتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دریافتن و بدست آوردن .(غیاث اللغات ). تدارک ، یقال : تلافیت التقصیر و هذا امر لایتلافی و تقول جاء بالعمل المتنافی ثم لم یتعقبه بالتلافی . (اقرب
دولت ائتلافیcoalition government, coalition cabinetواژههای مصوب فرهنگستانهیئت وزیران متشکل از بیش از یک حزب
سامانۀ دینامیکی اتلافیdissipative dynamical systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که انرژی در آن پایسته نمیماند، ولی بهکمک عامل خارجی میتوان اتلاف انرژی آن را جبران کرد