تلاقیلغتنامه دهخداتلاقی . [ ت َ ] (ع مص )فاهم رسیدن و یکدیگر را دیدن . (زوزنی ). یکدیگر را دیدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باهم ملاقات کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دیدار کردن و همدیگر را دیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیکدیگر رسیدن . (از اقرب الموارد). یوم التلا
تلاقیفرهنگ فارسی عمید۱. به هم رسیدن؛ رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم.۲. یکدیگر را دیدن؛ دیدار کردن با هم.
confluencesدیکشنری انگلیسی به فارسیترکیبات، تلاقی، همریزگاه، برخورد، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر
تلاقیلغتنامه دهخداتلاقی . [ ت َ ] (ع مص )فاهم رسیدن و یکدیگر را دیدن . (زوزنی ). یکدیگر را دیدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باهم ملاقات کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دیدار کردن و همدیگر را دیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیکدیگر رسیدن . (از اقرب الموارد). یوم التلا
تلاقیفرهنگ فارسی عمید۱. به هم رسیدن؛ رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم.۲. یکدیگر را دیدن؛ دیدار کردن با هم.
متلاقیلغتنامه دهخدامتلاقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دیدارکننده و همدیگر را بیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکدیگر را ملاقات کرده و روباروی شده . (ناظم الاطباء). به یکدیگر رسنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دو چیز که در نقطه ای به هم رسند. (ناظم الاطباء). || یکی از بحور
الباقی لدی التلاقیلغتنامه دهخداالباقی لدی التلاقی . [ اَ قی ل َ دَت ْ ت َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) آنچه مانده است هنگام دیدار (بجا آید یا پرداخت گردد). این جمله را غالباً پس از مذاکره ٔ پایان نیافته گویند.
تب باتلاقیلغتنامه دهخداتب باتلاقی . [ ت َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب آجامی . رجوع به تب و تب آجامی شود.
تلاقیلغتنامه دهخداتلاقی . [ ت َ ] (ع مص )فاهم رسیدن و یکدیگر را دیدن . (زوزنی ). یکدیگر را دیدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باهم ملاقات کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دیدار کردن و همدیگر را دیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیکدیگر رسیدن . (از اقرب الموارد). یوم التلا
تلاقیفرهنگ فارسی عمید۱. به هم رسیدن؛ رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم.۲. یکدیگر را دیدن؛ دیدار کردن با هم.