تلامیذلغتنامه دهخداتلامیذ. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مثل تلامذة. (آنندراج ). رجوع به تلمیذ و تلام و تلامی شود.- تلامیذ بوالبشر ؛ کنایه از فرشتگان است . (انجمن آرا).- تلامیذ رحمن ؛ کنایه از شعر
تلمذلغتنامه دهخداتلمذ. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) شاگردی کردن . (دهار). شاگردی . (غیاث اللغات ). شاگردی و شاگردی کردن . (آنندراج ). آموختن . یقال : تلمذ عند فلان ؛ ای تعلم . (ناظم الاطباء). شاگرد کسی گردیدن : تلمذ لفلان . (از المنجد). || کودک را بشاگردی گرفتن . (از المنجد). چون در اغلب کتب لغ
تلمیذلغتنامه دهخداتلمیذ. [ ت ِ ] (اِ) شاگرد. و این معرب تلمیذ است که بفتح باشد.(غیاث اللغات ) . شاگرد و محصل . (ناظم الاطباء). شاگرد و تلامذه جمع و ظاهراً فارسی است و عربی فصیح نیست و لهذا صاحب قاموس نیاورده ... (آنندراج ). شاگرد. ج ، تلام ، تلامی ، تلامیذ، تلامذة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
تلاملغتنامه دهخداتلام . [ ت َ ] (ع اِ) تلامی و تلامیذ و تلامذه . ج ِ تلمیذ.(منتهی الارب ). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج ). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی
اسطاثلغتنامه دهخدااسطاث . [ ] (اِخ ) نام یکی از شاگردان بقراط. (ابن الندیم ). در تاریخ الحکماء قفطی آمده (ص 94): و من تلامیذ بقراط لاذن ماسرجس ساوری فولس و هو اجل ّ تلامیذه و خلیفته اسطاث غورس .
انجیل السبعینلغتنامه دهخداانجیل السبعین . [ اِ لُس ْ س َ ] (اِخ ) کتابی است ازآن پیروان مانی که به بلامس [ یا تلامس احتمالاً محرف تلامیذ ] نسبت داده شده . در آثارالباقیه ٔ بیرونی و خطط مقریزی نام این کتاب آمده . (از مانی و دین او ص 201 و 304
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بلالی . ادیب و فقیه ، از تلامیذ مولی سعدی . وی در مائه ٔ نهم هجری میزیست . او راست : فرائض اللاَّلی . قوانین الصرف . صورفتاوی مولی سعدی استاد خود که به سال 940 هَ .ق . گرد کرده است . شرح عربی و شرح ترکی قصیده