تلقی شدن

مترادف

۱. برداشتشدن، درک شدن، فهمیده شدن
۲. ارزیابی شدن ≠ تلقی کردن

جست‌وجوی دقیق

تلقی شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. برداشتشدن، درک شدن، فهمیده شدن ۲. ارزیابی شدن ≠ تلقی کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

تلقی

لغت‌نامه دهخدا

تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی ، ملاقات و پذیرفتن چیزی . (ناظم الاطباء).

تلقی

تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (ع مص ) دیدار کردن . || پیش آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیش باز شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || واگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی از کسی فراگرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن

تلقی

فرهنگ فارسی عمید

۱. ملاقات ‌کردن؛ دیدار کردن؛ برخورد کردن.۲. پذیرفتن.۳. دریافتن؛ ادراک کردن.۴. فراگرفتن چیزی از کسی.

طلقی

لغت‌نامه دهخدا

طلقی . [ طَ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن ابراهیم بن احمد طلقی استرابادی ، از مردم استراباد و جرجان . او در استراباد از ابوالحسن احمدبن عبداﷲ الاسترابادی سماع کرده است . (سمعانی برگ 371).

تلقی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

perception

جست‌وجوی مشابه

برضد بیماری تلقیح شدن

دیکشنری فارسی به عربی

لقح

جست‌وجوی متن

antitheologizing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ضد تلقی کردن

monologize

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تلقی کردن

تَلَقَّوْنَهُ

فرهنگ واژگان قرآن

آن را تلقّي می کرديد(تلقي قول ، به معناي گرفتن و پذيرفتن سخني است که به انسان القاء ميکنند )

تلقی کردن

لغت‌نامه دهخدا

تلقی کردن . [ ت َ ل َق ْ قی ک َ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفتن . قبول کردن : به سمع رضا تلقی کردن . به حسن قبول تلقی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

مستنکر

فرهنگ فارسی عمید

کاری که زشت و ناروا تلقی شده.

جست‌وجوی هم‌آغاز

تلقی

لغت‌نامه دهخدا

تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی ، ملاقات و پذیرفتن چیزی . (ناظم الاطباء).

تلقی

لغت‌نامه دهخدا

تلقی

فرهنگ فارسی عمید

۱. ملاقات ‌کردن؛ دیدار کردن؛ برخورد کردن.۲. پذیرفتن.۳. دریافتن؛ ادراک کردن.۴. فراگرفتن چیزی از کسی.

تلقی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

perception

تلقی

فرهنگ فارسی معین

(تَ لَ قِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آموختن . 2 - ملاقات کردن ، برخورد کردن . 3 - (اِمص .) فراگیری ، آموزشی . 4 - دیدار، برخوردن ، پذیرش .

جست‌وجوی هم‌قافیه

متلقی

لغت‌نامه دهخدا

متلقی . [ م ُ ت َ ل َق قا ] (ع ص ) ملاقات کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ).

متلقی

لغت‌نامه دهخدا

متلقی . [م ُ ت َ ل َق ْ قی ] (ع ص ) ملاقات کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که میرسدو پیش می آید و دیدار میکند و روبرو میگردد. (ناظم الاطباء). || زن باردار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلقی شود.

تلقی

لغت‌نامه دهخدا

تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی ، ملاقات و پذیرفتن چیزی . (ناظم الاطباء).

تلقی

لغت‌نامه دهخدا

تلقی

فرهنگ فارسی عمید

۱. ملاقات ‌کردن؛ دیدار کردن؛ برخورد کردن.۲. پذیرفتن.۳. دریافتن؛ ادراک کردن.۴. فراگرفتن چیزی از کسی.

درپیوند

بیشتر بدانید

تلقی شدن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی مشابه

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ واژگان قرآن

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید