لغتنامه دهخدا
تلماکوس . [ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) تلماک . پسر اولیس بود. پدرش او را در خردسالی رها کرده بمحاصره ٔ شهر تریا شتافت و تلماکوس بیست سال دور از پدر بسر برد و سرانجام چون غیب گویان خبر دادند که اولیس بدست پسر خویش هلاک خواهد شد از وطن دوری گرفت . لکن عاقبت اولیس بدست ... برادر وی به قتل