تلهگذاریentrapmentواژههای مصوب فرهنگستانتعبیۀ عمدی رخنههای مشخص در یک سامانۀ اطلاعات با هدف آشکارسازی تلاشهایی که برای نفوذ به سامانه صورت میگیرند
شکم تله،شکم تره،شکم درهگویش تهرانیبخور و نمیر،کارگری که در برابر خوراک کار میکند،کارمزد خوراکی،غذای اندک،کارگر بی مزد
طلایه دارفرهنگ فارسی عمید۱. پیشاهنگ؛ جلودار؛ سردسته.۲. [قدیمی] فرماندهِ طلایه؛ رئیس جلوداران سپاه: ◻︎ هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایهدار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی: ۵۲).۳. [قدیمی] دیدهبان.
طلایه دارلغتنامه دهخداطلایه دار. [ طَ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) دیده بان : هنوز میر خراسان به راه بود که بودطلایه دار برآورده زان سپاه دمار. فرخی .طلایه دار لشکر گر نشد لاله چرا زینسان نشیند هر گلی بر