تماشاگریلغتنامه دهخداتماشاگری . [ ت َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل تماشاگر. || هوا و هوس . (ناظم الاطباء).
تماشارولغتنامه دهخداتماشارو. [ ت َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) که بتماشا رود. تماشارونده . تفرج کننده . ج ، تماشاروان : تماشاروان باغ بگذاشته مغان از چمن رخت برداشته . نظامی .رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آ
تماشاگرلغتنامه دهخداتماشاگر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) تماشاچی . تماشاکننده . نظاره گیان . که نظاره کند. نگرنده . ج ، تماشاگران : تماشاگران باغ بگذاشته مغان از چمن رخت برداشته . نظامی .رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود.
پیرانماcyclorama 2واژههای مصوب فرهنگستانعکسی بزرگ متشکل از چند قطعه عکس که بر دیوارۀ داخلی اتاقی استوانهای قرار میگیرد تا برای تماشاگری که در وسط اتاق قرار دارد جلوهای طبیعی را به نمایش درآورد