تمام نشدنیدیکشنری فارسی به انگلیسیendless, eternity, inexhaustible, interminable, unending, unfailing
نشدنیلغتنامه دهخدانشدنی . [ ن َ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشدنی . محال . ممتنع. ناممکن . (یادداشت مؤلف ). مقابل شدنی . رجوع به شدنی شود.
inconvincibleدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل تحمل، متقاعد نشدنی، اقناع نکردنی، شخص متقاعد نشدنی، ملزم نشدنی
irresolubleدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل حل نیست، تجیزیه ناپذیر، رها نشدنی، ول، نگشودنی، ناگداز، اب نشدنی، ازاد نشدنی، غیر محلول