تمجیدلغتنامه دهخداتمجید. [ ت َ ] (ع مص ) به بزرگی یاد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مجمل اللغة). بزرگ کردن و ستودن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بزرگ کردن و ثنا گفتن کسی را. (از اقرب الموارد). || به بزرگی نسبت کردن کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء) (از اقرب ا
تمجیدلغتنامه دهخداتمجید. [ ت َ ] (ع مص ) به بزرگی یاد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مجمل اللغة). بزرگ کردن و ستودن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بزرگ کردن و ثنا گفتن کسی را. (از اقرب الموارد). || به بزرگی نسبت کردن کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء) (از اقرب ا
تمجیددیکشنری فارسی به انگلیسیadmiration, admiration, accolade, compliment, credit, exaltation, praise
تمجیدلغتنامه دهخداتمجید. [ ت َ ] (ع مص ) به بزرگی یاد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مجمل اللغة). بزرگ کردن و ستودن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بزرگ کردن و ثنا گفتن کسی را. (از اقرب الموارد). || به بزرگی نسبت کردن کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء) (از اقرب ا