طنافسیلغتنامه دهخداطنافسی . [ طَ ف ِ ] (اِخ ) سمعانی آرد: این کلمه نسبت به طنفسه است و سه برادر بدان منسوبند:1 - ابوحفص عمربن عبیدبن ابی امیة طنافسی حنفی کوفی . وی از ابواسحاق سبعی و سماک بن حرب روایت دارد و اسحاق بن ابراهیم و اهل عراق از وی روایت کرده اند.
طنافسیلغتنامه دهخداطنافسی . [ طَ ف ِ ] (اِخ ) محدث است . ابوسهل ویزداذ از وی و وی از منکدربن محمد روایت کند.رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 44 و ج 2 ص 231 و <span c
تنافزلغتنامه دهخداتنافز. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) باهم برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تواثب بعضی بر بعضی . (اقرب الموارد). رجوع به تواثب شود.
تنافسلغتنامه دهخداتنافس . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) رغبت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (زوزنی ). رغبت کردن بطریق مبارات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باهم نفس زدن و فخر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).