تنبعلغتنامه دهخداتنبع. [ ت َ ن َب ْ ب ُ ] (ع مص ) اندک اندک برآمدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنبئةلغتنامه دهخداتنبئة. [ تَم ْ ب ِ ءَ ] (ع مص ) خبردادن و آگاه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیاگاهانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد).
تنبهلغتنامه دهخداتنبه . [ ت َ ن َب ْ ب ُه ] (ع مص ) بیدار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بیدار و هوشیار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیدار شدن از خواب . (از اقرب الموارد). || آگاه شدن بر امری . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و در الاساس : تنبهت علی الا
تنبهلغتنامه دهخداتنبه . [ تَم ْ ب َ / ب ] (اِ) چوبی گنده و بزرگ باشد که در پس در نهند تا در گشوده نگردد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). و آن را کلندر و کلندره نیزگویند. (فرهنگ جهانگیری ) :
تنبیهلغتنامه دهخداتنبیه . [ تَم ْ ] (ع مص ) بیاگاهانیدن و بیدار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بیدار گردانیدن و واقف کردن برچیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار نمودن و آگاهانیدن . (آنندراج ). آگاه و هوشیار کردن . (غیاث اللغات ). بیداری از خواب آگاهی پ
مجازات بدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کنجه، عذاب، زجر، تنبیه بدنی، کتک، سیلی، پسگردنی، فلکه، توسری، ضربه، شلاق، تازیانه تعزیر، حدّ، ضربوشتم، سیاست، تأدیب، تعذیب اعمال شاقه، مشتکاری، مشتمال وسیلۀ تنبیه، وسیلۀ شکنجه اذیت
[اسم] مجازاتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات بت، محکومیت، پادافره، مکافات، محکومبه، جزایبدی، قصاص، جزا، تأدیب، ادب، گوشمالی، مالش، تودهنی، زجر، تنبیه، تنبیه بدنی، سیاست، نسق، تعذیب، تعزیر، توبیخ جزای نقدی، مجازات نقدی، تلافی، انتقام تبعید، نفیبلد، حبس، زندان (حبس) با اعمال شاقه، اردوگاه کار اجباری، حبس ابد، زندان شکنجه، مجازا
تنبیهلغتنامه دهخداتنبیه . [ تَم ْ ] (ع مص ) بیاگاهانیدن و بیدار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بیدار گردانیدن و واقف کردن برچیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار نمودن و آگاهانیدن . (آنندراج ). آگاه و هوشیار کردن . (غیاث اللغات ). بیداری از خواب آگاهی پ
تنبیهpunishmentواژههای مصوب فرهنگستاندر شرطیسازی کنشگر، فرایندی که در آن ارتباط یا وابستگی بین یک پاسخ و یک یا چند محرک احتمال وقوع آن را کاهش میدهد
تنبیهدیکشنری فارسی به انگلیسیamercement, cane, discipline, infliction, penalization, penalty, punishment
حرف تنبیهلغتنامه دهخداحرف تنبیه . [ ح َ ف ِ تَم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب «ها». رجوع به حرف (اصطلاح نحو) شود.
حروف تنبیهلغتنامه دهخداحروف تنبیه . [ ح ُ ف ِ تَم ْ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف تنبیه شود.
تنبیهلغتنامه دهخداتنبیه . [ تَم ْ ] (ع مص ) بیاگاهانیدن و بیدار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بیدار گردانیدن و واقف کردن برچیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار نمودن و آگاهانیدن . (آنندراج ). آگاه و هوشیار کردن . (غیاث اللغات ). بیداری از خواب آگاهی پ
تنبیهpunishmentواژههای مصوب فرهنگستاندر شرطیسازی کنشگر، فرایندی که در آن ارتباط یا وابستگی بین یک پاسخ و یک یا چند محرک احتمال وقوع آن را کاهش میدهد