تنتجلغتنامه دهخداتنتج . [ ت َ ن َت ْ ت ُ ] (ع مص ) پیچ و تاب خوردن جهت برآمدن بچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنتاشلغتنامه دهخداتنتاش . [ ت َ ] (ع مص )پنهان عیب کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به پنهانی خشم گرفتن کسی را و در قاموس پنهان عیب کردن کسی را. (از اقرب الموارد). رجوع به نتش شود.
منتجلغتنامه دهخدامنتج . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) وقت نتاج آوردن و گویند: اتت الناقة علی منتجها؛ ای الوقت الذی تنتج فیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).هنگام زه آوردن و وقت نتاج آوردن . (ناظم الاطباء).
تفریهلغتنامه دهخداتفریه . [ ت َ ] (ع مص ) بچه ٔ زیرک آوردن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اقرب الموارد آرد: فرهة الناقه و افرهت اذا کانت تنتج الفره . و فره جمع فاره است و در معنی فاره آرد: الحاذق بالشی ٔ و الملیح النشیط. و ظاهراً معنی دوم در این مورد مناسب است .
اعتیاطلغتنامه دهخدااعتیاط. [ اِ ] (ع مص ) دیر باردار نگردیدن شتر ماده و زن بی عقر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیر باردار نگردیدن شتر ماده و زن بی آنکه نازاباشند. (ناظم الاطباء). سالها آبستن نگردیدن بدون عقر. و منه : «اعتاطت الاذهان اللواقح ؛ اذا لم تنتج ». (ازمتن اللغة). دیری باردار نگردیدن ناق
مستنتجلغتنامه دهخدامستنتج . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) نتیجه گیرنده و استخراج کننده ٔ نتیجه از مقدمات . (اقرب الموارد). رجوع به استنتاج شود.
استنتجدیکشنری عربی به فارسیبپايان رساندن , نتيجه گرفتن , استنتاج کردن , منعقد کردن , استنباط کردن , دريافتن , کم کردن , تفريق کردن , پي بردن به , حدس زدن , اشاره کردن بر