تنجملغتنامه دهخداتنجم . [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) ستاره شمردن از بیخوابی یا از عشق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنجیملغتنامه دهخداتنجیم . [ ت َ ] (ع مص ) به بارها دادن مال و آنچه بدین ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پاره پاره گذاردن وام را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره پاره گذاردن وام و دیه را. (از اقرب الموارد). || به نجوم حکم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). وقت و ستاره شناسی کردن . (
تنظملغتنامه دهخداتنظم . [ ت َ ن َظْ ظُ ](ع مص ) درکشیده و راست گردیدن مروارید در رشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || استقامت امری . (از اقرب الموارد).
تنظیملغتنامه دهخداتنظیم . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ نظم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درکشیدن جواهر به رشته وسخن در وزن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درکشیدن جواهر به رشته و وزن ترتیب دادن سخن را. (ناظم الاطباء). جواهر به رشته کشیدن . (آنندراج ). ترتیب شعر وبه رشته کشیدن مروارید. (ناظم
متنجملغتنامه دهخدامتنجم . [ م ُ ت َ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ستاره شناس و وقت شناس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ستاره شناس و وقت شناس و منجم . (از اقرب الموارد). || کسی که از بی خوابی و یا از عشق ، ستاره می شمارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجم شود.
متنجملغتنامه دهخدامتنجم . [ م ُ ت َ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ستاره شناس و وقت شناس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ستاره شناس و وقت شناس و منجم . (از اقرب الموارد). || کسی که از بی خوابی و یا از عشق ، ستاره می شمارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجم شود.
مستنجملغتنامه دهخدامستنجم . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) طلب روشنائی کننده . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به استنجام شود. || روشن . (غیاث ) (آنندراج ). تابیده و افروخته : دود پیوسته هم از هیزم بودکی ز آتشهای مستنجم بود.مولوی (مثنوی ).