تنزوی ختائیلغتنامه دهخداتنزوی ختائی . [ ] (اِ مرکب ) قرصی است مصنوع سرخ مایل به تیرگی و بعضی مایل به سبزی و اغبر و این قسم عصاره ٔ گیاهی است . و سرخ او مغشوش به طین ارمنی و امثال آن است ... (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به همان کتاب شود.
تنجولغتنامه دهخداتنجؤ. [ ت َ ن َج ْ ج ُءْ ] (ع مص )به چشم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد): تنجاه تنجوءً او انتجاه انتجاءًبمعنی نجاه ؛ ای اصابه بالعین . (از اقرب الموارد).
تنجیلغتنامه دهخداتنجی . [ ت َ ن َج ْ جی ] (ع مص ) جستن زمین بلند را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناشناسا کردن جهت چشم زخم رسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنجیلغتنامه دهخداتنجی . [ ت ُ جی ی ] (ع اِ)نوعی از مرغان . (منتهی الارب ). نام مرغی . (ناظم الاطباء). ضرب من الطیر. (قاموس ، از ذیل اقرب الموارد).
تنزیلغتنامه دهخداتنزی . [ ت َ ن َزْ زی ] (ع مص ) شتافتن و برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توثب و تسرع ، و منه قوله :کأن ّ فؤادَه کرةٌ تنزی حذار البین لو نفع الحذار. (اقرب الموارد).تنزیة. (منتهی الارب ). رجوع به تنزیة شود.