تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع اِ) بانگی شبیه به صفیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (زوزنی ). بحث واپژوهیدن . کاویدن . (مجمل اللغةاز یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازکاویدن از چیزی ، یقال : نقره و عنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاویدن چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : ... همان ندامت بیند که آن
تنقرلغتنامه دهخداتنقر. [ ت َ ن َق ْ ق ُ ] (ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نفرین کردن بر اهل و مال ، یقول : اراحنی اﷲ منکم و ذهب اﷲ بمالکم . (از اقرب الموارد).
تنکرلغتنامه دهخداتنکر. [ ت َ ن َک ْ ک ُ ] (ع مص ) از حال بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دیگرگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : حاسدان رای خداوند درباب من بگردانیده اند و آثارتنکر و تغیّر می بینم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 426<
تنکیرلغتنامه دهخداتنکیر. [ ت َ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (زوزنی ). دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).از حال نیک گردانیدن بسوی حال بد. (آنندراج ). || ناشناسا گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). ناشناس ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاط
تنکردیکشنری عربی به فارسیتغيير قيافه دادن , جامه مبدل پوشيدن , نهان داشتن , پنهان کردن , لباس مبدل , تغيير قيافه , بالماسکه , رقص بانقاب هاي مضحک وناشناس , به لباس مبدل در امدن , قيافه ظاهري بخود دادن
بازکاویدنلغتنامه دهخدابازکاویدن . [ دَ ] (مص مرکب ) پژوهش . جستجو. فحص . تفحص . واپژوهیدن . استفحاص . طلب کردن . پیجویی . پی جوری (در تداول عامه ). کاویدن . کاوش . بحث کردن . تفتیش کردن . تنقیر. استقراء. نَدش . نَجث . افتحاص . افتحاث . تَسَنﱡح . (منتهی الارب ) : اگر زهر
واپژوهیدنلغتنامه دهخداواپژوهیدن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) دوباره تفحص و تفتیش کردن . باز تحقیق نمودن و بازجستن . (ناظم الاطباء). کاویدن . بحث . (تاج المصادر بیهقی ). تنقیر. (مجمل اللغة). تفتیش . (دهار) (مصادر زوزنی ). تفحص . (دهار) (مجمل اللغة). ادامه .(منتهی
پژوهیدنلغتنامه دهخداپژوهیدن . [ پ ِ / پ َ دَ ] (مص ) پژوهش کردن . جویا شدن . پی جوئی کردن . بازجوئی کردن . بازجستن دانستن را. جستجو کردن . فحص . تفحص . جس ّ. (تاج المصادر بیهقی ). تجسس . بحث . تحقیق . استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش کردن . کاویدن زمین و سخن و جز آن .