تنوریلغتنامه دهخداتنوری . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تنور. بریان شده در تنور. پخته شده در تنور. کباب شده در تنور، همچون کباب تنوری ، لبوی تنوری و جزاینها. مرادف تنوریة. رجوع به تنور و تنوریة شود.
تنوریلغتنامه دهخداتنوری . [ ت َن ْ نو ری ی ] (ع ص نسبی ) تنار. تنورگر. (منتهی الارب ). تنورگر و نان پز. (ناظم الاطباء). منسوب است به تنور که افاده ٔ آشنا به صنعت آن و تجارت و کسب با آن را می کند. (از سمعانی ).
تنوریگلغتنامه دهخداتنوریگ . [ ت َ ] (پهلوی ، اِ) به زبان پهلوی ، سواره نظام زره پوش . رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 233 شود.
طینوریلغتنامه دهخداطینوری . (اِ) ظاهراً نوعی از ظروف چوبین است : و از وی [ از آمل به طبرستان ] آلاتهای چوبین خیزد چون کفچه و شانه و شانه نیام و ترازوخانه و کاسه و طَبَق و طینوری و آنچ بدین ماند. (حدود العالم ).
تنوریلغتنامه دهخداتنوری . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تنور. بریان شده در تنور. پخته شده در تنور. کباب شده در تنور، همچون کباب تنوری ، لبوی تنوری و جزاینها. مرادف تنوریة. رجوع به تنور و تنوریة شود.
تنوریلغتنامه دهخداتنوری . [ ت َن ْ نو ری ی ] (ع ص نسبی ) تنار. تنورگر. (منتهی الارب ). تنورگر و نان پز. (ناظم الاطباء). منسوب است به تنور که افاده ٔ آشنا به صنعت آن و تجارت و کسب با آن را می کند. (از سمعانی ).
تنوریلغتنامه دهخداتنوری . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تنور. بریان شده در تنور. پخته شده در تنور. کباب شده در تنور، همچون کباب تنوری ، لبوی تنوری و جزاینها. مرادف تنوریة. رجوع به تنور و تنوریة شود.
تنوریلغتنامه دهخداتنوری . [ ت َن ْ نو ری ی ] (ع ص نسبی ) تنار. تنورگر. (منتهی الارب ). تنورگر و نان پز. (ناظم الاطباء). منسوب است به تنور که افاده ٔ آشنا به صنعت آن و تجارت و کسب با آن را می کند. (از سمعانی ).