تنيندیکشنری عربی به فارسیاژدها , منظومه دراکو , صداي وزوز(در اثر حرکت سريع) , حرکت کردن , پرواز کردن , غژغژ کردن
تنگینلغتنامه دهخداتنگین . [ ت َ ] (ص نسبی ) تنگ . ضیق . (فرهنگ فارسی معین ) : تا نیفتد بانگ نفخش این طرف تا دهد آن گوهر از تنگین صدف .مولوی .
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت َ ] (ع اِ) بمعنی تِن ّ است ... (منتهی الارب ). قرین و همتا و حریف و همزاد. (ناظم الاطباء). رجوع به تِن ّ شود.
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) از جزایر دریای هند است . حمداﷲ مستوفی آرد: جزیره ٔ تنین طویل و عریض تمام است و در او کوههای بلند و عمارت بسیار و در عهد اسکندر برآنجا اژدهایی عظیم بوده است و اهالی آنجا را منزعج گردانیده و ایشان هر روز چند گاو را می بسته اند و بر گذر آ
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (کوه ...) از اعمال موصل و نزدیک کوه جودی است . (از معجم البلدان ).
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن مهدی ، بدان جهت که فربه و سیاه فام بود. (منتهی الارب ).
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت َ ] (ع اِ) بمعنی تِن ّ است ... (منتهی الارب ). قرین و همتا و حریف و همزاد. (ناظم الاطباء). رجوع به تِن ّ شود.
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) از جزایر دریای هند است . حمداﷲ مستوفی آرد: جزیره ٔ تنین طویل و عریض تمام است و در او کوههای بلند و عمارت بسیار و در عهد اسکندر برآنجا اژدهایی عظیم بوده است و اهالی آنجا را منزعج گردانیده و ایشان هر روز چند گاو را می بسته اند و بر گذر آ
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (کوه ...) از اعمال موصل و نزدیک کوه جودی است . (از معجم البلدان ).
تنینلغتنامه دهخداتنین . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن مهدی ، بدان جهت که فربه و سیاه فام بود. (منتهی الارب ).
تنانینلغتنامه دهخداتنانین . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تِنّین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بمعنی اژدهاها و این جمع تنین است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به تنین شود.