تنپرورفرهنگ مترادف و متضادبیحال، بیعار، بیکاره، تنآسا، تنبل، تنپرست، خوشگذران، راحتطلب، تنآسان ≠ زرنگ
تنپروریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بطالت، بیکارگی، تنآسانی، تنآسایی، کاهلی، راحتطلبی، تنبلی ≠ سختکوشی ۲. خوشگذرانی
تنورگرلغتنامه دهخداتنورگر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه تنور سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنار. تنوری : مه تنورگر از هجر خود چنانم سوخت که آتش غم او مغز استخوانم سوخت . سیفی (از آنندراج ).رجوع به تنور شود.
تنپروریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بطالت، بیکارگی، تنآسانی، تنآسایی، کاهلی، راحتطلبی، تنبلی ≠ سختکوشی ۲. خوشگذرانی
کاهلفرهنگ مترادف و متضادبی عار، بیغیرت، بیکاره، تنآسا، تنبل، تنپرور، سست، مسامح، ناتوان، هیچکاره ≠ زرنگ
خوشگذرانفرهنگ مترادف و متضاد۱. شادخوار، نوشخوار ۲. عشرتطلب، عشرتجو، عیاش، عیشطلب، کامجو، کامطلب، لذتجو، عیشمشرب ≠ محنتکش ۳. تنآسا، تنپرور
بیکارهفرهنگ مترادف و متضادبیمصرف، تنبل، تنپرور، کاهل، لش، مفتخوار، مهمل، ول، ولگرد، بیهودهگرد، هرزهگرد، ولو، هنجام، هیچکاره ≠ زرنگ، شاغل
تنپروریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بطالت، بیکارگی، تنآسانی، تنآسایی، کاهلی، راحتطلبی، تنبلی ≠ سختکوشی ۲. خوشگذرانی