تنگعیشفرهنگ مترادف و متضادبیچاره، ندار، کمرزق و روزی، بیپول، بینوا، تهیدست، دستتنگ، مفلس، بیچیز، تنگدست، تنگمعاش، تنگروزی ≠ فراخعیش
تنعیشلغتنامه دهخداتنعیش . [ ت َ ] (ع مص ) برداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برداشتن و بلند گردانیدن خدای کسی را. (از اقرب الموارد). || نعشک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنحسلغتنامه دهخداتنحس . [ ت َ ن َح ْ ح ُ ] (ع مص ) پرسیدن و جستجوی اخبار کردن . || گرسنه شدن و گرسنه داشتن جهت دارو خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(از اقرب الموارد). || گوشت خوردن گذاشتن ترسایان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترک کردن ترسایان خوردن گوشت را. (از ا
تناهزلغتنامه دهخداتناهز. [ ت َ هَُ ](ع مص ) شتابی کردن دو کس بر یکدیگر امارت شهری را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : هما یتناهزان امارة بلد کذا؛ ای یتبادران الی طلبها و تناولها. (اقرب الموارد). || همدیگر فرصت یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : تناهزوا ال
تانشلغتنامه دهخداتانش . (فرانسوی ، اِ) از ماهیان آب شیرین ، نوع «سی پرینیده » بدین نشان که کوتاه و بیضی شکل است و به لجن های بن برکه های آرام علاقه ٔ فراوان دارد. معمولاً به رنگ سبز و برنزی است و گاهی به رنگ طلایی زیبایی ، با خالهای سیاه درمی آید و طولش از35
تنگعیشیفرهنگ مترادف و متضادافلاس، بیچارگی، بینوایی، تهیدستی، بیچیزی، تنگمعاشی، عسرت، تنگروزی، دستتنگی، تنگدستی ≠ فراخعیشی
تنگدست، تنگدستفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبضاعت، بیچیز، تنگعیش، تهیدست، فقیر، محتاج، مسکین ۲. پریشانحال، مضطر ≠ غنی، منعم، گشادهدست
بیپولفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیسرمایه، بیمایه، بینوا ≠ سرمایهدار ۲. تنگدست، تنگعیش، تهیدست، مفلس ≠ ثروتمند، دارا ۳. بیچیز، فقیر، متعسر ≠ غنی
تنگعیشیفرهنگ مترادف و متضادافلاس، بیچارگی، بینوایی، تهیدستی، بیچیزی، تنگمعاشی، عسرت، تنگروزی، دستتنگی، تنگدستی ≠ فراخعیشی