تنگنافرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] سختی.۲. [مجاز] فشار: ◻︎ خون خوری در چارمیخ تنگنا / در میان حبس و انجاس و عنا (مولوی: ۳۳۹).۳. [قدیمی] راه تنگ.۴. [قدیمی] تنگی: ◻︎ در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ: ۴۵۸).۵. [قدیمی] جای تنگ.۶. [قدیمی] کوچۀ تنگ.
تنگنالغتنامه دهخداتنگنا. [ ت َ ] (اِ مرکب ) تنگنای . تنگی . (برهان ). ضیق و تنگی . (ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). تنگی هر چیزی . (شرفنامه ٔ منیری ). از: تنگ + نا (پسوند، همچون فراخنا و درازنا). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || جای تنگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). تنگجای . (از شرفنامه ٔ منیری )
تنگناbottleneckواژههای مصوب فرهنگستانهر وضعیتی که باعث کندشدن توسعه و پیشرفت بهویژه در صنعت یا کسبوکار شود
تنگنادیکشنری فارسی به انگلیسیbottleneck, corners, dilemma, double bind, hardship, jam, limit, pinch, predicament, pressure, restriction, strait, straitjacket, stranglehold
تنگنای پوششmasking dilemmaواژههای مصوب فرهنگستانمشکلی که در هنگام پوشش گوش غیرآزمایشی رخ میدهد و در آن نوفه به گوش آزمایشی میرسد و سبب پوشش زیاد میشود
ضریب تنگناییblockage factorواژههای مصوب فرهنگستاندر شناور، نسبت سطح مقطع عرضی میانی در آب به سطح مقطع عرضی آبراه
تنگنالغتنامه دهخداتنگنا. [ ت َ ] (اِ مرکب ) تنگنای . تنگی . (برهان ). ضیق و تنگی . (ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). تنگی هر چیزی . (شرفنامه ٔ منیری ). از: تنگ + نا (پسوند، همچون فراخنا و درازنا). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || جای تنگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). تنگجای . (از شرفنامه ٔ منیری )
فراخافرهنگ فارسی عمید= فراخنا: ◻︎ فارغ نشستهای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲: ۶۷۹).
مبادفرهنگ فارسی عمیدبرای بیان دعا و نفرین به کار میرود؛ نیست باد؛ خدا نکند: ◻︎ در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یارب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ: ۴۵۸).
تنگایلغتنامه دهخداتنگای . [ ت َ ] (اِ) تنگی و ضیق و جای تنگ و دره ٔ کوه . || گور و قبر. || عالم . || کالبد آدمی . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری و تنگنای شود.
تنگنای پوششmasking dilemmaواژههای مصوب فرهنگستانمشکلی که در هنگام پوشش گوش غیرآزمایشی رخ میدهد و در آن نوفه به گوش آزمایشی میرسد و سبب پوشش زیاد میشود