خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگ کنندۀ نایژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تَنگ
لهجه و گویش تهرانی
محکم، سخت،تسمه بستن زین، قید
-
تُنگ
لهجه و گویش تهرانی
ظرف آب،پارچ
-
تَنگ
لهجه و گویش تهرانی
نزدیک:() غروب، ()بون=بام
-
تَنگ
لهجه و گویش بختیاری
tang 1. تنگ؛ 2. نام تسمهاى چرمى که از زیر شکم اسب و الاغ مىگذرد، دَوال؛ 3. دَرّه، تنگه میان دو کوه.
-
تِنگ
لهجه و گویش بختیاری
teng سِفت، فشرده.
-
تُنگ
لهجه و گویش بختیاری
tong تُنگ، ظرفِ دوغخورى.
-
تُنگ
لهجه و گویش دزفولی
پارچ آب
-
تنگ تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ تنگ . [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) عدل عدل . باربار. بقچه بقچه : دوصد جامه و زیور رنگ رنگ بسنجیده و ساخته تنگ تنگ . شمسی (یوسف و زلیخا).تنگ شکر حدیث ترا بندگی کندکاندر عبارت تو شکر هست تنگ تنگ . سوزنی .در پله ٔ ترازوی اعمال عمر ماطاعات دانه دان...
-
تنگ تنگ
فرهنگ فارسی معین
(تَ. تَ) (ق .) بار بار، بسیار زیاد.
-
تنگ سرپتی
لهجه و گویش مازنی
tenge sar peti
-
دست تنگ
لغتنامه دهخدا
دست تنگ . [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) تنگدست . مفلس و محتاج . (آنندراج ). کسی که مدار معاش او به خرج یومیه وفا نکند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). که وسعی ندارد. معسر. مستمند. نیازمند. تهیدست . گدا. مفلس . محتاج . فقیر. (ناظم الاطباء). مقابل فراخ دست : ...
-
دره تنگ
لغتنامه دهخدا
دره تنگ . [ دَرْ رَ ت َ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی شمال باختری دورود و کنارراه مالرو میراحمدی به لبیان بالا. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دست تنگ
لغتنامه دهخدا
دست تنگ . [ دَ ت ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از بی وسعی . نیاز. افلاس . اعسار. تنگدستی : به گوش آمدش در شب تیره رنگ که شخصی همی نالد از دست تنگ .سعدی .
-
دره تنگ
لغتنامه دهخدا
دره تنگ . [ دَرْ رَ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلنارد بخش ساردوئیه شهرستان بافت . واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و سرراه مالرو جیرفت به ساردوئیه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خلق تنگ
لغتنامه دهخدا
خلق تنگ . [ خ ُ ت َ] (ص مرکب ) عصبانی . غضبناک . (یادداشت بخط مؤلف ).