تهماعلغتنامه دهخداتهماع . [ ت َ ] (ع مص ) جاری شدن اشک چشم . (از اقرب الموارد). همع همعاً و هموعاً و همعاناً و تهماعاً. رجوع به همع شود. (ناظم الاطباء).
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت َ ح َ م َ] (ع اِ) چادرهایی که بر آن خطوط زرد باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت َ ح ِم ْ م َ ] (ع اِ) ثیاب تحمة؛ جامه ها که طلاق دهنده زن را در متعه ٔ وی دهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه طلاق دهنده زن را در تمتیع وی پوشاند. ثیاب التحمة؛ ما یلبس المطلق امرأته اذا متعها. (اقرب الموارد).
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت ُ م َ ] (ع اِمص ) سخت سیاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط).
تهمةلغتنامه دهخداتهمة. [ت ُ هََ م َ / ت ُ م َ ] (ع اِ) (از «وهَ م ») بدگمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم است از اتهام . ج ، تهمات و تهم . (از اقرب الموارد). رجوع به تهمت شود.