تهکنلغتنامه دهخداتهکن . [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص ) پشیمان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشیمان شدن مثل تهکم . (از اقرب الموارد).
تعکنلغتنامه دهخداتعکن . [ ت َ ع َک ْ ک ُ ] (ع مص ) باشکنج شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نوردناک گردیدن شکم و توبرتو شدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متهکنلغتنامه دهخدامتهکن . [ م ُ ت َ هََ ک ْ ک ِ ] (ع ص ) پشیمان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشیمان و دلگیر و ملول . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهکن شود.
پشیمان شدنلغتنامه دهخداپشیمان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نَدَم . تندم . ندامت . ندمان . نادم شدن . ندامت حاصل کردن . سَدَم . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر پند من یک به یک نشنوی بفرجام کارت پشیمان شوی . فردوسی .پشیمان شد از کشتن موبدان
متهکنلغتنامه دهخدامتهکن . [ م ُ ت َ هََ ک ْ ک ِ ] (ع ص ) پشیمان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشیمان و دلگیر و ملول . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهکن شود.