تهیدستیلغتنامه دهخداتهیدستی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ دَ ] (حامص مرکب ) بی چیزی . فقر. نداری . حالت تهیدست : دو گوش و دو پای من آهوگرفت تهیدستی و سال نیرو گرفت . فردوسی .ته
تهیدستیفرهنگ مترادف و متضاداستیصال، افلاس، بیچیزی، بینوایی، تنگ دستی، درویشی، عسرت، فقر، گدایی، مسکنت، نداری ≠ مکنت
تهیدستلغتنامه دهخداتهیدست . [ ت َ / ت ِ / ت ُ دَ ] (ص مرکب ) همان تنگدست . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از مفلس و نادار. (آنندراج ). فقیر و بی پول . (ناظم الاطباء). . مفلاک . فقیر. تهی کیسه . درویش . بی چیز. آنکه از نقود هیچ ندارد