خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تودیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تودیع
/to[w]di'/
معنی
۱. وداع گفتن؛ وداع کردن؛ بدرود گفتن.
۲. بدرود گفتن به مسافر.
۳. [قدیمی] سپردن و گذاشتن چیزی در جایی یا نزد کسی که به همان حال باقی بماند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بدرود، خداحافظی، وداع
۲. بدرود گفتن، خداحافظی کردن، وداع کردن
۳. امانتگذاری، ودیعه
۴. ودیعهگذاشتن
فعل
بن گذشته: تودیع کرد
بن حال: تودیع کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تودیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدرود، خداحافظی، وداع ۲. بدرود گفتن، خداحافظی کردن، وداع کردن ۳. امانتگذاری، ودیعه ۴. ودیعهگذاشتن
-
تودیع
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - وداع کردن ، بدرود گفتن . 2 - سپردن چیزی نزد کسی .
-
تودیع
لغتنامه دهخدا
تودیع. [ ت َ ] (ع مص ) بدرود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وداع کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : برگ تحویل می کند رمضان بار تودیع بر دل اخوان .سعدی .|| دست بداشتن ....
-
تودیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَودیع] to[w]di' ۱. وداع گفتن؛ وداع کردن؛ بدرود گفتن.۲. بدرود گفتن به مسافر.۳. [قدیمی] سپردن و گذاشتن چیزی در جایی یا نزد کسی که به همان حال باقی بماند.
-
تودیع
دیکشنری فارسی به عربی
وداع
-
تودیع
واژهنامه آزاد
معرفی شدن
-
واژههای مشابه
-
تودیع کردن
واژگان مترادف و متضاد
خداحافظی کردن، وداع کردن، بدرود گفتن
-
تودیع کردن
لغتنامه دهخدا
تودیع کردن . [ ت َ تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) وداع کردن . بدرود کردن یکدیگر را : ای کف و دست و ساعدو بازوهمه تودیع یکدگر بکنید. سعدی (گلستان ).رجوع به تودیع شود.
-
تودیع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وداع
-
جستوجو در متن
-
farewell
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خداحافظ، وداع، خداحافظی، بدرود، تودیع، تودیع کردن
-
farewells
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خداحافظ، وداع، خداحافظی، بدرود، تودیع، تودیع کردن
-
farewelling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازدواج، تودیع کردن
-
farewelled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریبنده، تودیع کردن