توسللغتنامه دهخداتوسل . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (صراح اللغة). نزدیکی یافتن به چیزی و به کاری . یقال : توسل الیه بوسیلة؛ ای عمل عملا تقرب به الیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دزدیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الار
توسیللغتنامه دهخداتوسیل . [ ت َ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (زوزنی ). نزدیکی جستن به چیزی و کاری کردن که بدان نزدیکی و تقرب دست دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال :وسل اﷲ تعالی وسیلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
توشللغتنامه دهخداتوشل . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) توشیل .(لسان العجم شعوری ج 1 ص 308). قبای نازک تابستانی که از کتان باشد و توزی نیز گویند. (ناظم الاطباء).
توصللغتنامه دهخداتوصل . [ ت َ وَص ْ ص ُ ] (ع مص ) نیک بهم پیوستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیوستگی جستن به لطف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به حیله فاچیزی رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوستگی جستن به لطف و چاره و حیله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) <
توصیللغتنامه دهخداتوصیل . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ وصل . (زوزنی ). پیوند کردن چیزی (شدد للمبالغة). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
استخدام القوّات المسلّحةدیکشنری عربی به فارسیبه كارگيرى نيروهاى مسلح , استفاده از افراد (نيروهاى) مسلّح , توسّل به نيروهاى مسلّح