تولید ناخالص ملیgross national product, GNPواژههای مصوب فرهنگستانکل ارزش بازاری کالاها و خدمات نهایی تولیدشده توسط شهروندان یک کشور در یک بازۀ زمانی معین، معمولاً یک سال
تولدلغتنامه دهخداتولد. [ ت َ وَل ْ ل ُ ] (ع مص ) پدید آمدن چیزی از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). پدید آمدن . (دهار). پیدا شدن چیزی از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پدید آمدن چیزی از غیر آن . (از اقرب الموارد). پدید آمدن حیوانی بدون پدر و مادر مانند حیوان متولد از آب
تولدلغتنامه دهخداتولد. [ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) به اسپانیولی تولدو و معرب آن طلیطله شهر و مرکز ولایتی است در اسپانی و بر کنار رود تاجه واقع است و 40200 تن سکنه دارد و تا سال 1560م . پایتخت اسپانی بود. قصر معروف الخضراء که در سال <s
تولیتلغتنامه دهخداتولیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تولیة. نصب . مقابل عزل . کار در گردن کسی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل دادن به کسی . (غیاث اللغات ) : چون وزارت بدو رسید تاش را از زعامت و قیادت لشکر معزول کرد و به تولیت و تقریر آن منصب بر ابوالحسن سیمجورمثال داد. (
تولیدلغتنامه دهخداتولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تولیتفرهنگ فارسی عمید۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
اقتصادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اد، علم اقتصاد، تقسیمدرآمد فعالیت اقتصادی، بخش خصوصی، بخشدولتی عَرضه، تقاضا، نیاز اشتغال، کارآفرینی، سرمایهگذاری اقتصاد آزاد، اقتصاد متمرکز، برنامهریزی، تعیین قیمتها سیاست اقتصادی، مالیاتبندی، سیاست پولی، نرخ سود بانکی، نرخ بهره شاخصهای اقتصادی، تولید ناخالص ملی، درآمد ناخالص
تولیدلغتنامه دهخداتولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تولیدفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را از چیز دیگر بهوجود آوردن؛ زایاندن.۲. (اقتصاد) حاصل کردن چیزی از طریق زراعت یا صناعت.۳. (اقتصاد) مقدار کالای تهیهشده.
تولیدلغتنامه دهخداتولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
تولیدفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را از چیز دیگر بهوجود آوردن؛ زایاندن.۲. (اقتصاد) حاصل کردن چیزی از طریق زراعت یا صناعت.۳. (اقتصاد) مقدار کالای تهیهشده.
دستیار تولیدproduction assistantواژههای مصوب فرهنگستاندستیار تهیۀ فیلم که مجموعهای از کارهای تدارکاتی و هماهنگی تولید را انجام میدهد
دستیار مدیر تولیدassistant production managerواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که در برنامهریزی تولید یا برنامههای تلویزیونی به مدیر تولید کمک میکند