تَخْشَوْهُفرهنگ واژگان قرآنکه از او بترسيد(ازخشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري که همراه با اهميت باشد ، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه کند . )
تَخْشَاهُفرهنگ واژگان قرآنکه از او بترسي (ازخشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري که همراه با اهميت باشد ، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه کند . )
تخاسولغتنامه دهخداتخاسؤ. [ ت َ س ُءْ ](ع مص ) مخاساءة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با هم سنگ اندازی کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). رجوع به تخاسی شود.
تخاسیلغتنامه دهخداتخاسی . [ت َ ] (ع مص ) با هم سنگ اندازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سنگ ریزه بهم انداختن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). رجوع به تخاسؤ شود.
تخسیةلغتنامه دهخداتخسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «خ س و») طاق و جفت بازیدن به گردکان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).