تندحلغتنامه دهخداتندح . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) پهن واشدن گوسپند در چراگاه . (تاج المصادر بیهقی ). پهن واشدن گوسفند در چرا کردن . (زوزنی ). متفرق گشتن گوسفندان از جای خویش از سیری و پری شکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تندهلغتنامه دهخداتنده . [ ت َ دَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است از صعید ادنی بر جانب غربی نیل . (از معجم البلدان ).
تندهلغتنامه دهخداتنده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ) هسته ٔ زردآلو و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || هسته ٔ شیرین کرده ٔ زردآلوی تلخ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
چندتندهرگتودیhemangioblastomatosisواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن چندین تندهرگتود در بدن پراکنده هستند
درشتتَندهmegaloblastواژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ پیشساز و نابالغ و بزرگ و بدون هستۀ سرخگویچۀ غیرطبیعی
پیشبهنجارتَندهpronormoblast, proerythroblastواژههای مصوب فرهنگستانپیشساز سرخگویچه که برخلاف پیشدرشتتَنده در مسیر طبیعی تکوین قرار دارد
پیشدرشتتَندهpromegaloblastواژههای مصوب فرهنگستانابتداییترین شکل در زنجیرۀ تکوینی سرخگویچههای غیرطبیعی
تارتَندهfibroblastواژههای مصوب فرهنگستانیاختهای از بافت همبند که در مسیر تکوین به یک تار متمایز تبدیل میشود