تنفحلغتنامه دهخداتنفح .[ ت َ ن َف ْ ف ُ ] (ع مص ) در عبارت زیر ظاهراً بمعنی دمیدن آمده است : در فضاء دل و صحراء سینه ٔ او تنفح و تروح میداد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 96).
تنفهلغتنامه دهخداتنفه . [ ت َ ف َ / ف ِ ] (اِ) تنفسه و قسمی ازبساط گرانبها. (ناظم الاطباء). رجوع به تنفسه شود.