تافتهلغتنامه دهخداتافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) تابیده . (فرهنگ رشیدی ). روشن . (فرهنگ نظام ). پرتو انداختن آفتاب و ماه و ستارگان و چراغ و آتش . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پرتواندازنده مانند آفتاب
تافتهفرهنگ فارسی عمید۱. پیچیده؛ تابداده.۲. (اسم) نوعی پارچۀ ابریشمی دستبافت.۳. (صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] افسرده؛ ناراحت.
تَوَفَّتْهُمُفرهنگ واژگان قرآنجانشان راگرفت(در جمله : می گیرند چون جمله با فعل شروع شده مفرد آمده است واز طرفی بعد از إذا آمده لذا مضارع معنی شده است)