ترچلولغتنامه دهخداترچلو. [ ت َ چ ِ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) چلوی روغناب داده و بی خورش که بیشتر بیماران را پزند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
حاجی ترلولغتنامه دهخداحاجی ترلو. (اِخ ) نام یکی از تیره های ایل بهارلو است ، که در فارس سکنی دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 86 و رجوع به ایل بهارلو شود.
تریلوژیفرهنگ فارسی معین(تِ لُ) [ فر. ] (اِ.) اثری دارای سه بخش مستقل ولی مضمونی واحد و ارتباطی نزدیک به هم ، سه بخشی .
تروگلولغتنامه دهخداتروگلو. [ ] (اِخ ) محلی است در کناردریای احمر. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2074).
تروژیلولغتنامه دهخداتروژیلو. [ تْرو ژیل ْ ل ُ ] (اِخ ) شهری است در پِرو که 62200 تن سکنه و معادن مس و کارخانه های دباغی دارد.