ترق ترقلغتنامه دهخداترق ترق . [ ت ِ رِ ت ِ رِ ] (اِ صوت ) حکایت آواز تیر سقف آنگاه که شروع به شکستن کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حکایت آواز برخورد دو چیز عموماً.
طریق طریقلغتنامه دهخداطریق طریق . [ طِرْ ری طِرْ ری ] (ع صوت مرکب ) بجای طرقواکه فعل امر است استعمال کنند. رجوع به طرقوا شود.
تریکلغتنامه دهخداتریک . [ ت ُ رَ ] (اِخ ) طرابلسی محدث است . (منتهی الارب ). وی یکی از شیوخ ابن جمعی غسانی بود و او از طرابلس شام است . در معجم شیوخ ابوعتبه چنین دیدم که تریک از وی حدیث کرده است . (از تاج العروس ).