تپاله برچینلغتنامه دهخداتپاله برچین . [ ت َ ل َ / ل ِ ب َ ] (نف مرکب ) که تپاله جمع کند.جمعکننده ٔ تپاله . تپاله ورچین . رجوع به تپاله شود.
تالةلغتنامه دهخداتالة. [ ل َ ] (ع اِ) خرمابن ریزه و نهال آن که بریده یا کنده بجای دیگر نشانند. ج : تال . (منتهی الارب ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
پتولهلغتنامه دهخداپتوله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بافته ٔ ابریشمی منقش کار هندوستان را گویند. (برهان ).
طالعلغتنامه دهخداطالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق ، مقابل غارب : که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالعکه من بقد تو سروی ندیده ام مایل . سعدی . || (اِ) دراصطلاح احکامیان جزوی از م
تپاله ورچینلغتنامه دهخداتپاله ورچین . [ ت َ ل َ / ل ِ وَ] (نف مرکب ) تپاله برچین . رجوع به تپاله برچین شود.
چینلغتنامه دهخداچین . (نف ) مخفف چیننده . رجوع به چیننده و نیزرجوع به ترکیبات ذیل در معانی و ردیفهای خود شود.- پاورچین پاورچین رفتن ؛ قدم آهسته و یواش رفتن . با تأنی و طمأنینه رفتن . آهسته و بی صدا گام برداشتن . || برگزیننده . انتخاب کننده .- <span clas
تپالهلغتنامه دهخداتپاله . [ ت َ ل َ / ل ِ] (اِ) سرگین و فضله ٔ گاو. (فرهنگ نظام ). سرگین گاو. (ناظم الاطباء). افکنده ٔ گاو. مدفوع گاو. آنگاه که بسرشند و خشک کنند باندازه های معلوم سوختن را. || تفاله و ثفل کنجد و جز آن . (ناظم الاطباء).
تپالهلغتنامه دهخداتپاله . [ ت َ ل َ / ل ِ] (اِ) سرگین و فضله ٔ گاو. (فرهنگ نظام ). سرگین گاو. (ناظم الاطباء). افکنده ٔ گاو. مدفوع گاو. آنگاه که بسرشند و خشک کنند باندازه های معلوم سوختن را. || تفاله و ثفل کنجد و جز آن . (ناظم الاطباء).