تکافحلغتنامه دهخداتکافح . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) تضارب : تکافحوا؛ تضاربوا تلقاء الوجوه . رجوع به تکاثح شود. || باهم سرون زدن . || تلاطم امواج : بحر متکافح الامواج ؛ ای متلاطمها. (از اقرب الموارد).
تکافیلغتنامه دهخداتکافی . [ ت َ ] (ع مص ) با هم برابر شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به تکافؤ شود.
تکاثحلغتنامه دهخداتکاثح . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) روباروی شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکافح . (اقرب الموارد). رجوع به تکافح شود.