تکفرلغتنامه دهخداتکفر.[ ت َ ک َف ْ ف ُ ] (ع مص ) پوشیده شدن در سلاح . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || در خود پیچیدن جامه . (از اقرب الموارد). پوشده شدن . (ناظم الاطباء).
تقفیرلغتنامه دهخداتقفیر. [ ت َ ] (ع مص ) فراهم آوردن خاک و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقفرلغتنامه دهخداتقفر. [ ت َ ق َف ْ ف ُ ] (ع مص ) در پی رفتن و پیروی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تعرق استخوان . (از اقرب الموارد). رجوع به تعرق شود.
تکفیرلغتنامه دهخداتکفیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || لباس پوشیدن بر روی زره و پوشاندن آنرا. (از اقرب الموارد). || فاگذشتن (درگذشتن ) از گناه کسی . (زوزنی ). درگذشتن ازگناه . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
تکفیرفرهنگ فارسی عمید۱. کسی را کافر و بیدین خواندن؛ به کفر و بیدینی نسبت دادن.۲. [قدیمی] پوشاندن.۳. [قدیمی] کفاره دادن.
تکفروشلغتنامه دهخداتکفروش . [ت َ ف ُ ] (نف مرکب ) در تداول ، آنکه روزنامه ها را فروشد در کوی ها و برزنها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تکفروشیلغتنامه دهخداتکفروشی . [ ت َ ف ُ ] (حامص مرکب )فروختن هر شماره ٔ روزنامه را و گرفتن بهای همان یک شماره . مقابل آبونمان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
پوشیده شدنلغتنامه دهخداپوشیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ملبس شدن . بتن کرده شدن . تغطی . تغشی . تستر. استتار. انتقاب . فرا گرفته شدن چیزی بچیزی . انخساف . انغمام . (تاج المصادر). اکتنان . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). تکنین . تطمس . انطماس . لیه . التطاط؛
تکفروشلغتنامه دهخداتکفروش . [ت َ ف ُ ] (نف مرکب ) در تداول ، آنکه روزنامه ها را فروشد در کوی ها و برزنها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تکفروشیلغتنامه دهخداتکفروشی . [ ت َ ف ُ ] (حامص مرکب )فروختن هر شماره ٔ روزنامه را و گرفتن بهای همان یک شماره . مقابل آبونمان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
متکفرلغتنامه دهخدامتکفر. [ م ُ ت َ ک َف ْ ف ِ ] (ع ص ) مرد سلاح پوشیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).