تکفیلغتنامه دهخداتکفی . [ ت َ ک َف ْ فی ] (ع مص ) دراز شدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی .[ ث َ ق َ ] (اِخ ) قاسم بن فضل مکنی به ابی عبداﷲ حافظاصفهانی متوفی 489 هَ . ق . او راست : کتاب اربعین .
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابوعبدالملک مُتطب او ادیب و مساح و عالم به کتاب اقلیدس و طبیب ناصر و مستنصر و اعرج بود. او راست : نوادر، در طب . و مستنصر یا ناصر او را والی خزانةالسلاح کرد و در پایان عمر به نزول آب در چشم مبتلی شد. و به بیماری استسقاءدرگذشت
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ثقیف قسی بن منبه بن بکربن هوازن پدر قبیله ٔ بنوثفیف .
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ ی ی ] (اِخ ) ابراهیم بن محمد اصفهانی مکنی به ابو اسحاق یکی از ثقات فقهاء شیعه و کتاب اخبار الحسن بن علی از اوست . (ابن الندیم ). رجوع به ابراهیم بن محمد ثففی شود.
تکفیتلغتنامه دهخداتکفیت . [ ت َ ] (ع مص ) فراز گرفتن چیزی را و به پنچه گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراهم آمدن . (از اقرب الموارد).
تکفیرلغتنامه دهخداتکفیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || لباس پوشیدن بر روی زره و پوشاندن آنرا. (از اقرب الموارد). || فاگذشتن (درگذشتن ) از گناه کسی . (زوزنی ). درگذشتن ازگناه . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
تکفیللغتنامه دهخداتکفیل . [ ت َ ] (ع مص ) پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پذیرفتاری کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پذیرفتاری دادن و پذیرانیدن و تیمارداری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکفل شود.
تکفینلغتنامه دهخداتکفین . [ ت َ ] (ع مص ) کفن کردن . (زوزنی ) (دهار). کفن پوشانیدن مرده را و کفن ساختن جهت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفن پوشانیدن مرده را. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). کفن کردن مرده را. (ناظم الاطباء) : کس به غسل و تکفین و تدفین
دراز شدنلغتنامه دهخدادراز شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یازیدن . طول پیدا کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). امتداد یافتن . کشیده شدن . اِستطالة. (دهار). اِمِّتار. اَمتداد.اِنسراب . تَطاول . تَمَتّی . تَمَطّی . صَلهبة. (منتهی الارب ). طِوال . (دهار). طول . (تاج المصادر بیهقی ).-
ابوالفرجلغتنامه دهخداابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن طَراری یا طَرار معافی بن زکریابن یحیی بن حمیدبن حمادبن داود جریری . یکی از افاضل مائه ٔ چهارم و از اساتید انواع علوم و صناعات و خاصه فقه و حدیث و ادب . مولد او پنجشنبه ٔ هفتم رجب سال 303 یا <span clas
ابوفراسلغتنامه دهخداابوفراس . [ اَ ف ِ ] (اِخ ) حارث بن ابی العلاء سعیدبن حمدان بن حمدون الحمدانی تغلبی بن عم ناصرالدوله و سیف الدولةبن حمدان . مولد او در سال 320 هَ . ق . بود. ثعالبی در وصف او گوید او یگانه ٔ روزگار خویش و آفتاب رخشان عصر خود بود در ادب و فضل و
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ ] (اِخ )ابن عطیةبن خطفی (نام خطفی حذیفه است و خطفی لقب اواست ) بن بدربن سلمةبن عوف بن کلیب بن یربوع بن حنظلةبن مالک بن زیدبن مناةبن تمیم بن مربن ادبن طائجةبن الیاس بن مضربن نزار تمیمی مکنی به ابوخرزة و ملقب به ابن المراغة. از شاعران مشهور عرب بود. وی از بزرگترین ش
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت :یارب ان ذنوبی قد احطت بهاعلما و بی و باعلانی و اسراری انا الموحد لکنی المقربهافهب ذنوبی لتوحیدی واقراری .<
تکفیتلغتنامه دهخداتکفیت . [ ت َ ] (ع مص ) فراز گرفتن چیزی را و به پنچه گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراهم آمدن . (از اقرب الموارد).
تکفیر کردنلغتنامه دهخداتکفیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به بیدینی نسبت کردن .(ناظم الاطباء). به کفر منسوب کردن کسی را. کافر خواندن کسی را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنندپنهان خورید باده که تکفیر میکنند. حافظ.
تکفیرلغتنامه دهخداتکفیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || لباس پوشیدن بر روی زره و پوشاندن آنرا. (از اقرب الموارد). || فاگذشتن (درگذشتن ) از گناه کسی . (زوزنی ). درگذشتن ازگناه . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
تکفیللغتنامه دهخداتکفیل . [ ت َ ] (ع مص ) پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پذیرفتاری کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پذیرفتاری دادن و پذیرانیدن و تیمارداری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکفل شود.
تکفینلغتنامه دهخداتکفین . [ ت َ ] (ع مص ) کفن کردن . (زوزنی ) (دهار). کفن پوشانیدن مرده را و کفن ساختن جهت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفن پوشانیدن مرده را. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). کفن کردن مرده را. (ناظم الاطباء) : کس به غسل و تکفین و تدفین
متکفیلغتنامه دهخدامتکفی ٔ. [ م ُ ت َ ک َف ْ ف ِءْ ] (ع ص ) (از «ک ف ء») ناو ناوان رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با شوکت و حشمت و کسی که با عظمت و بزرگواری راه میرود. (ناظم الاطباء). رجوع به تکفؤ شود.
متکفیلغتنامه دهخدامتکفی . [ م ُ ت َ ک َف ْ فی ] (ع ص ) درخت بلند و گیاه دراز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ابوبکربن المستکفیلغتنامه دهخداابوبکربن المستکفی . [ اَ بو ب َ رِ نِل ْ م ُ ت َ ](اِخ ) رجوع به معتضد باﷲ ابوالفتح ابوبکر... شود.
مستکفیلغتنامه دهخدامستکفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستکف . نعت فاعلی از استکفاء. کفایت خواهنده در هر کار. (غیاث ) (از اقرب الموارد). رجوع به استکفاء شود.