تکنیلغتنامه دهخداتکنی . [ ت َ ک َن ْ نی ] (ع مص ) کنیت گرفتن . (زوزنی ). کنیت یافتن . (آنندراج ). کنیت نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقنیلغتنامه دهخداتقنی ٔ. [ ت َ ءْ ] (ع مص ) سخت سرخ گردانیدن . || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقنئة و تقنؤ شود.
تقنیلغتنامه دهخداتقنی . [ ت َ ق َن ْ نی ] (ع مص ) یخنی نهادن نفقه ٔ فاضل برآمده را. یقال : تقنی بنفقة؛ اذا اکتفی فضلت فاضلة فادخرها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکنیفلغتنامه دهخداتکنیف . [ ت َ ](ع مص ) گرد چیزی درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). احاطه کردن و فراز گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). احاطه کردن . (از اقرب الموارد).
تکنیکلغتنامه دهخداتکنیک . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ فرانسوی متداول در زبان فارسی امروزی ، فنی . کار فنی . (از فرهنگ فارسی معین ). اصول صنعت یا علم یا هنر و یا حرفه ای . اسلوب خاص علم یا هنر یا صنعتی . فن . اصول فنی . (از لاروس ).
تکنیةلغتنامه دهخداتکنیة. [ ت َ ن ِ ی َ ] (ع مص ) کنیه نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). کنیت نهادن ، یقال : کنیت زیداً ابا عمرو و بابی عمرو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کنایه کردن به چنین از چنین . (آنندراج ). و رجوع به اکتناء شود.
تکنیصلغتنامه دهخداتکنیص . [ ت َ ] (ع مص ) بینی جنبانیدن به فسوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کنصت الشیاطین لسلیمان استهزاء. (از اقرب الموارد).
تکنیعلغتنامه دهخداتکنیع. [ت َ ] (ع مص ) برگردیدن و عدول کردن از چیزی . || تباه گردانیدن دست را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بشمشیر زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکویع. (از اقرب الموارد). رجوع به تکویع شود. || به قبض آوردن کسی را. (م
کلاته شادیلغتنامه دهخداکلاته شادی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. محلی جلگه ای و گرم سیر است و سکنه 731 تن . آب آنجا از قنات ، محصول آن غلات ، پنبه ، انگور و شغل مردم زراعت است . مزارع یحیی آباد تکنی جزء این ده است . (از فر
تکنیفلغتنامه دهخداتکنیف . [ ت َ ](ع مص ) گرد چیزی درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). احاطه کردن و فراز گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). احاطه کردن . (از اقرب الموارد).
تکنیکلغتنامه دهخداتکنیک . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ فرانسوی متداول در زبان فارسی امروزی ، فنی . کار فنی . (از فرهنگ فارسی معین ). اصول صنعت یا علم یا هنر و یا حرفه ای . اسلوب خاص علم یا هنر یا صنعتی . فن . اصول فنی . (از لاروس ).
تکنیةلغتنامه دهخداتکنیة. [ ت َ ن ِ ی َ ] (ع مص ) کنیه نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). کنیت نهادن ، یقال : کنیت زیداً ابا عمرو و بابی عمرو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کنایه کردن به چنین از چنین . (آنندراج ). و رجوع به اکتناء شود.
تکنیصلغتنامه دهخداتکنیص . [ ت َ ] (ع مص ) بینی جنبانیدن به فسوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کنصت الشیاطین لسلیمان استهزاء. (از اقرب الموارد).
تکنیعلغتنامه دهخداتکنیع. [ت َ ] (ع مص ) برگردیدن و عدول کردن از چیزی . || تباه گردانیدن دست را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بشمشیر زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکویع. (از اقرب الموارد). رجوع به تکویع شود. || به قبض آوردن کسی را. (م
ساتکنیلغتنامه دهخداساتکنی . [ک ِ ] (اِ) قدح و پیاله ٔ بزرگی باشد که بدان شراب خورند. (برهان ) (آنندراج ). به کاف فارسی اصح است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به ساتگنی و ساتگینی شود.
متکنیلغتنامه دهخدامتکنی . [ م ُ ت َ ک َن ْ نی ] (ع ص ) بیان شده بطور کنایه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
جرواتکنیلغتنامه دهخداجرواتکنی . [ ج َ ت ِ ک َ ] (اِخ ) منصوربن محمدبن احمد سجستانی مکنی به ابوسعد. از روات بود و از ابوالحسن علی بن بسرلیثی حافظ سجزی استماع حدیث کرد. (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ).
جرواتکنیلغتنامه دهخداجرواتکنی . [ ج َ ت ِ ک َ ] (ص نسبی ) این کلمه منسوب است به جرواتکن که از قرای سجستان است و گروهی نامی بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ).